درباره وب

دنیای دروغ
لینک دوستان

 تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ***~~~یالان دنیا~~~*** و آدرس yalandonya20.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان
جستجوی وب
برچسب ها وب
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 17 فروردين 1399 | 1:41 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

منو ببخش ک حرمت این همه ....

منو ببخش ک قایق یه زندگی ب گل نشست...

منو ببخش ک بودیو اینهمه سال ندیدمت....

تنهایی گریه کردی حتی ی بار ندیدمت...



تاريخ : یک شنبه 17 فروردين 1399 | 1:36 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

خ 



تاريخ : یک شنبه 17 فروردين 1399 | 1:32 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |


تاريخ : یک شنبه 17 فروردين 1399 | 1:29 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 29 اسفند 1398 | 8:4 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 11 اسفند 1398 | 7:41 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

 

هم مسیر من 



تاريخ : پنج شنبه 8 اسفند 1398 | 9:30 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

رمز شماره شناسمنامه دوبار




ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 4 اسفند 1398 | 5:44 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 29 بهمن 1398 | 9:27 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبه 22 بهمن 1398 | 6:5 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

اخرین امید....




ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 14 بهمن 1398 | 9:0 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

تنهای تنهام میخوان ببازم؛ بشکن همه رو بازم میسازم…

تو کوچ آخر بالامو بستن من تو قفس و دورم نشستن…

لعنت ب این دلتنگی :-(



تاريخ : چهار شنبه 2 بهمن 1398 | 11:46 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.


ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 11 دی 1398 | 11:10 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
ش.ش


ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 1 دی 1398 | 12:23 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

رمز وبلاگ...شماره شناسنامت




ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 15 آذر 1398 | 1:1 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

 



تاريخ : دو شنبه 22 مهر 1398 | 10:16 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

 

زمستونه سال1396

کلاس اول بود اتنا جون



تاريخ : یک شنبه 13 اسفند 1396 | 12:18 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

بعضی ها تکرار نمی شوند، 
پس کسی را که دوست داری 

همیشه کنار خودت نگه دار



تاريخ : پنج شنبه 31 فروردين 1396 | 6:42 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |



تاريخ : سه شنبه 17 شهريور 1394 | 1:54 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |

طبق معمول همیشه مینویسم از تو اینبار

میدونم بر نمیگردی نگو ب امید دیدار

 

تنهایی مث یه درده که انداخته از پا 



تاريخ : سه شنبه 17 شهريور 1394 | 1:49 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
اعتراف عاشقانه بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم در حسرت چشمهایت هستم ،چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت... کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم ، کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ، هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ، هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ، چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ، هر چه خواستم دلم را آرام کنم ، آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ، هر چه خواستم بگویم بی خیال ، بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم... میخواستم با تنهایی کنار بیایم ، دلم با تنهایی کنار نیامد ، میخواستم دلم را راضی کنم ، یاد تو باز هم به سراغم آمد ، میخواستم از این دنیا دل بکنم ، دلم با من راه نیامد ... بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ، بدجور از نبودنت شاکیست ، هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست....

تاريخ : پنج شنبه 24 ارديبهشت 1394 | 8:46 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
بغضی وقتها مجبوری... تو فضای بغضت بخندی... دلت بگیره ولی دلگیری نکنی... شاکی بشی ولی شکایت نکنی... گریه کنی اما نزاری اشکات پیدا شن... خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری... خیلی دلتو بشکنن و تو فقط "سکوت" کنی...

تاريخ : چهار شنبه 8 بهمن 1393 | 9:38 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
گاهی دلم میخواهد بروم...یک گوشه بشینم ...پشتم را بکنم به دنیا ...پاهایم را بغل کنم و بلند بلند بگویم :من دیگه بازی نمیکنم!!

تاريخ : شنبه 22 آذر 1393 | 11:39 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری؟ دیوانه خندیدو گفت:"عشقم را"... گفتند: عشقت کیست؟گفت:عشقی ندارم!!! خنویونو و گفتند :برای عشقت حاضری چه کارها کنی؟ گفت: مانند عاقلان نمیشوم، نامردی نمیکنم، خیانت نمیکنم، دور نمیزنم، وعده ی سرخرمن نمیدهم،دروغ نمیگویم، ودوستش خواهم داشت، تنهایش نمیگذارم، میپرستمش،بی وفایی نمیکنم ،با او مهربان خواهم بود، برایش فداکاری خواهم کرد، ناراحت و نگرانش نمیکنم، غمخوارش میشوم.... گفتند :ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگردوستت نداشت،اگر نامردی کرد، اگر بی وفا بود، اگر ترکت کرد چه..؟ اشک برچشمانش حلقه زدو گفت اگر اینگونه نبود که من "دیوانه"نمیشدم.....

تاريخ : پنج شنبه 22 آبان 1393 | 2:6 بعد از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
چهار شمع به ارامی میسوختند ...محیط آنقدر ساکت بود که میشد صدای محبت انها را شنید اولین شمع گفت :من صلح هستم هیچ کس نمیتواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد فکر میکنم به زودی خاموش میشوم...هنوز حرف شمع صلح تمام نشده بود کم کم خاموش شد ...شمع دوم گفت:من ایمان هستم واقعا انگار کسی به من نیازی ندارد و دیگر رقبتی ندارم که روشن بمانم ....سپس نسیم ملایمی زد و خاموش شد ...وقتی نوبت به شمع سوم رسید با اندرون گفت من عشق هستم....توانایی آنرا ندارم که همیشه روشن بمانم ...چون مردم دیگر به من نیازی ندارد و مرا نمیفمد آدمها حتی گاهی فراموش میکنند که به نزدیکترین کسها نیز عشق بورزند ...انکار همه سنگ دل شدند پس از چند لحظه شمع سوم نیز خاموش شد ...کودکی وارد اتاق شد دید که سه شمع دیگر نمیسوزد ولی آخرین شمع روشن بود ...پرسید پس چرا اینها نمیسوزند؟فقط این شمع روشن است؟ چهارمین شمع اینگونه گفت:نگرا نباشید تا وقتی که من روشن هستم به کمک هم میتوانیم شمع های دیگر روشن کنیم .....چشمان کودک برقی از شوق زد و شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد .....<<آری بیهوده نگفتند انسانها به امید زنده است>>

تاريخ : چهار شنبه 21 آبان 1393 | 10:39 قبل از ظهر | نویسنده : pourya_parisa asmony |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد